تنهایی یعنی؟
تنهایی گرچه سخت است اما عالمی دارد
در کناری از خانه ی من ٬ اتاقی است سرد و آبی چرا ترک کنم سیگار لعنتی را ندارد
سيگار زیر لب.... سیگار می کشم ،
نظرات شما عزیزان:
تخت و گیتار کهنه ی من ٬ عکس یک زن به دیواری
زنی زیبا روی و خندان ٬ یار من بود او دورانی
حالا من ماندم و من ٬ گیتاری و سیگار و تنهایی
عشق من رفت به تن خاک ٬ طعم شب نیست جز بیداری
ای عکس خندان بشنو از من ٬ خواهمت دید روزگاری
دیگرم نیست نای ماندن ٬ پایان آواز آغاز رفتن
چاقویی پنهان ته گنجه ٬ دست های سردم ٬ رگهای سبزم ...
که فریاد میزند نبودنت را؟
که در دست میگیرم بدن نرمش را جای دستهای سردت
که کام میگیرم از لبان گرمش جای لبهای سردت که حس میکنم بودنش را …
درونم که می فشارد ریه هایم را و ذره ذره می پوساند
لبهایی را که لمس می شد روزی با دستانت به این هم عادت کردم
مثل تو بیجاره دلم… با هر که لحظه ای نشست عاشقش شد
و درد دلهایش را باور کرد اما نمی دانست که این روزها دیگر وفا معنایی
دودی غلیظ..
ریه ام بی تقصیر است
...دارد تاوان
ندانم کاری طبقه پایینیش اش را پس میدهد...
سيگار ميکشم تا دود کنم خیال بودنش را...
تا سیاه کم دوران زجرم را....
زندگی بی رحم است....
زندگی لحظه به لحظه شده است...
زندگی شوق ندارد دیگر...
زندگی کام ...
زندگی کام به کام سيگار...
یعنی برای دیدن خورشید روز نو
میل ام نمی کشد ...
سیگار میکشم
یعنی سکوت من از شب
تاریک تر شده ..
راه عبور من از تو
باریک تر شده ...
سیگار میکشم ،
یعنی نه عاشقم و نه تنها
اما گسسته ام ...
سیگار میکشم
یعنی هنوز حس میکنم که باز
راهیست سوی تو ...
از پشت ویرانه های تخیل ، از پشت قصه ها ...
از دوردست نگاه کودکان ، وقتی که می دوند ،
سوی شکوه و طراوت یک لحظه زندگی ...
سیگار میکشم
یعنی که در تمام غزل ها
من می نوشتمت ،
اما دگر نه من آنم ، نه تو سرود من
سیگار های من ، تنها رفیق لحظه سردی که می روی
بی تو نشسته ام ... اینجا کنار آتش سرد وجود خویش ...
آتش کشیدی و اکنون خاکسترم به جاست...
فرهادتیشه می زدتاکه نشنود صدای مردمی که می گفتند
دوستت ندارد
برچسبها: